من و پسرم


من و پسرم


پیغام گیرفردوسی

 

 
پیغام گیرفردوسی

نمی باشم امروز اندرسرای
که رسم ادب را بیارم به جای
به پیغامت ای دوست گویم جواب
چو فردا بر آید بلند آفتاب

پیغام گیرخیام
 
 
این چرخ فلک عمر مرا داد بهباد
ممنون توام که کرده ای از منیاد
رفتم سر کوچه منزل کوزه فروش
آیم چو به خانه پاسخت خواهمداد
 
 
پیغام گیرمنوچهری


از شرم به رنگ باده باشدرویم
در خانه نباشم که سلامی گویم
بگذاری اگر پیغام پاسخ دهمت
زان پیش که همچو برف گرددرویم

پیغام گیر مولانا
 

بهر سماع از خانه ام رفتم برون.. رقصانشوم
شوری برانگیزم به پا.. خندان شومشادان شوم
برگو به من پیغام خود..هم نمره و همنام خود
فردا تو را پاسخ دهم..جان تورا قربان شوم
 
 
 
پیغام گیر باباطاهر
 
 
تلیفون کرده ای جانمفدایت
الهی مو به قوربون صدایت
چو از صحرا بیایم نازنینم
فرستم پاسخی از دلبرایت
 
 
پیغام گیر حافظ
 
رفته ام بیرون من از کاشانه ی خود غم مخور
تا مگر بینمرخ جانانه ی خود غم مخور
بشنوی پاسخ ز حافظ گر که بگذاریپیام
زآن زمان کو باز گردم خانه ی خودغم مخور
 
 
 
پیغام گیرسعدی

از آوای دل انگیز تو مستم
نباشم خانه و شرمنده هستم
به پیغام تو خواهم گفت پاسخ
فلک را گر فرصتی دادی به دستم
 
 
 
پیغام گیر نیما
 
 
چون صداهایی که می آید
شباهنگام از جنگل
از شغالی دور
گر شنیدی بوق
بر زبان آر آن سخن هایی که خواهیبشنوم
در فضایی عاری از تزویر
ندایت چون انعکاس صبح آزا کوه
پاسخی گیرد ز من از دره های یوش

پیغام گیرشاملو

بر آبگینه ای از جیوه ءسکوت
سنگواره ای از دستانآدمیت
آتشی و چرخی که آفرید
تا کلید واژه ای از دور شنوا
در آن با من سخن بگو
که با همان جوابی گویم
تآنگاه که توانستن سرودی است

پیغام گیرسایه

ای صدا و سخن توست سرآغازجهان
دل سپردن به پیامت چاره ساز انسان
گر مرا فرصت گفتی و شنودیباشد
به حقیقت با تو همراز شوم بی نیازکتمان

پیغام گیرفروغ

نیستم.. نیستم..اما می آیم.. می آیم ..می آیم
با بوته ها که چیده ام از بیشه هایآن سوی دیوار می آیم.. می آیم ..می آیم
و آستانه پر از عشق می شود
و من در آستانه به آنها که پیغامگذاشته اند
سلامی دوباره خواهم داد
 


نويسنده: رضا | تاريخ: شنبه 9 مهر 1390برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |